تمام هستی ام
با عشق، یک جا سر کشیدم
و تو چه بی هوا تمام هستی ام شدی....!
ای مردم جایی برای عاشقی نیست
تَــمــاِґحَـرفــ هـایـґ
روﮮ هَـمیــטּ בیــوار مَـجآزﮮ ثَـبـتـ شُـدهـ اَسـتـ
سِـپـآسـ ڪِـﮧ میــخوانے مَـرآ
گاهی
نیاز داری به یه آغوش بی منت
که تو رو فقط و فقط واسه خودت بخواد
که وقتی تو اوج تنهایی هستی
با چشماش بهت بگه :
هستم تا ته تهش! هستی؟؟؟
دیشب برای خاطره هامان گریستم...
در گوشه اتاقمان فـــراوان گـریستم..
با یاد لحظه های پر از عشق و زندگی...
بغضی مرا گرفت و چو باران گریستم...
آسان ز دست رفتی و تنهاترین شدم...
تنها برای خاطرت ای جان گریستم...
سخت است ای عزیز فراموش کردنت...
شاعر شدم برای تو آسان گریستم...
دیشب هوای چشم تو کردم دلم گرفت...
دیشب برای خاطره هامان گریستم...
مصراع نخست ، من تو را می بوسم
در مصرع بعد هم تو را می بوسم
ایراد ندارد ، به کسی چه؟ اصلا
شعر خودم است من تو را میبوسم
مرا اینگونه نگاه نکن دل من پر از
سکوت است سکوتی که اگر نمایان شود
عالمی را به آتش میکشد در پس پوسته ی
حرفهای من در سکوتی پر معنا نهفته است صد ها جلد کتاب
یک دقیقه آن است و در تا کستان ابدیت یک شاخه انگور دارد
شرابی را که که از آن درست میکنم دنیایی را مست میکند و دیگری را می کشد
مرا رها مکن
دوست دارم دستم را بگیری و زیر گوشم زمزمه کنی
که پشت خوابهای نا آرام تو ....
چیزی بیش از نگرانی های زنانه نیست ...
دستت را بگیرم و زیر گوشت زمزمه کنم ...
که پشت نگرانی های زنانه من ....
یک مرد ایستاده که دیوانه وار دوستش دارم ...
باران بیا و رحم کن
تو که می آیی یاد او هم می آید
آنوقت من هم می مانم بدون چتر
روی سنگفرشهای خیسی که
طعم تنهایی میدهند ...!